just kiss

just kiss

تقدیم به صاحب چشمانی که آرامش قلب من است
just kiss

just kiss

تقدیم به صاحب چشمانی که آرامش قلب من است

مـــــن چـــــرا دل بـــســتــم؟


دردم ایــــن نـــیـسـت کـــــه او عــــاشــــق نـــیــسـت ،

دردم ایــــن نــیــسـت کــــــــه...
مــعــشـــوق مــن از عــشــق تـهــی اسـت ،
دردم ایــــــن است کــــــه ...
بــــا دیـــــدن ایـــــن ســردی هــــا ...
مـــــن چـــــرا دل بـــســتــم؟

تازه عادت کرده بودم.....


تازه  عادت کرده  بودم که  تو  تنهایی  بمونم

ولی  وقتی  تو  رو دیدم دیگه  گفتم  نمی تونم

تازه  عادت کرده  بودم  که  باشم  تنهای  تنها

تا که دیدمت دلم گفت تویی اون عشق تو رویا

تازه عادت کرده بودم.....

آمیخته شدن هنر عکاسی و نقاشی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

جونم استایل


بابا خوشگل


دوباره دل هوای با تو بودن کرده




دوباره دل هوای با تو بودن کرده

نگو این دل دوریه عشق تو باور کرده

من خسته از این دست به دعا ها بردن



مینشینم شاید او آید عاقب روزی به دیدارم



روز اول با خودم گفتم

دیگرش هرگز نخواهم دید

روز دوم باز میگفتم

لیک با اندوه با تردید

روز سوم هم گذشت اما

برسر پیمان خود بودم

ظلمت زندان مرا میکشت

باز زندان بان خود بودم

آن من دیوانه ی عاصی

در درونم های و هوی میکرد

مشت بر دیوارها میکوفت

روزنی را جست و جو میکرد

میشنیدم نیمه شب در خواب

های های گریه هایش را

در صدایم گوش میکردم

درد سیال صدایش را

شرمگین میخواندمش بر خویش

از چه بیهوده گریانی؟

در میان گریه می نالید

دوستش دارم نمیدانی؟

روزها رفتند و من دیگر

خود نمی دانم کدامینم

آن من سر سخت مغرورم

یا من مغلوب دیرینم؟

بگذرم گر از سر پیمان

می کشد این غم دگر بارم

مینشینم شاید او آید

عاقب روزی به دیدارم

زندگی قصه ی تلخیست


زندگی قصه ی تلخیست که از اغازش بس که ازرده شدم ره به پایان دارم

شـــ ــبها



شـــ ــبها


هـــ ـــمـــه چـــیــ ز جای خـــــود استـــــ

و چــ ـ ــه صــداهایــیــ که فقـــــ ط در ســکـــوتـــــ شبـــــ شنیدنیـــ ستــــ

بـــــ رای روز کــ ــ ــر بــــ ودنـــــ مـــــ ـا

و انــ ــســـــ ان هــــا و احســـ اســـ ها....

عـ ــشــ ــ ـق بــــازیــــ ها و هــــم آغـــوشیـــــ ها

بـــ ــدون تمــلقـــ و ریـــ ــ ــا،

بـــ ــدون نقـــــابـــــ و برچــــ ـسبــــــ

سوره ی "عشق"

 

خدایا... جای سوره ای به نام "عشق" در قرآنت خالیست !

که اینگونه آغاز می گردد...

و قسم به روزی که قلبت را می شکنند و جز خدایت مرحمی نخواهی یافت

عشق خودش خواهد امد


عشق خودش  خواهد امد

نمی توان از آن فرار کرد

عشق خودش اهسته اهسته می آید

و در گوشه ای از قلب مهربانت آرام و بی صدا می نشیند

و تو  متوجه اش نخواهی بود و بعد ذره ذره قلبت راپر میکند

و کم کم مثل ساقه ی مهر گیاه در تمام جانت می پیچد

و ریشه میدواند

به طوری که بی آن نمیتوانی تنفس کنی

چه ساده

 

 


چه ساده راضی شدم
نباشم

وقتی فهمیدم
دلش برای من تنگ نمیشود

سرنوشت خویش




کاش میشد سرنوشت خویش را از سر نوشت
کاش می شد اندکی تاریخ را بهتر نوشت
کاش می شد پشت پا زد بر تمام زندگی
داستان عمر خود را گونه ای دیگر نوشت

تک برگ رویایی


مانند گردبادی پر از شن و خاک

و من آخرین برگ از یک درخت خشکیده

به سویم امدی چنان مرا در هم پیچیدی

که فرصت دست و پا زدن را نیز از من گرفتی

به خود می گویم این گرد باد مثل نسیمی خنک

بر تنهایی عمیقم چه خوش نشسته است

اما تو همان گردبادی پر از شن و خاک

                                                   تک برگ رویایی

حسرت یه روز عشق موند به دلم


نمی دونم که تورو نفرین کنم یا این دلم

نمی دونم که تو حل مشکلی یا مشکلم

با تو عاشقانه بودم پس چرا

حسرت یه روز عشق موند به دلم

با تو شاهنامه بودم نه یک غزل

با تو رودخونه بودم نه یه قنات

یه روزی منو تو بودیم و حالا

من و تنهایی و یه عمر خاطرات

تو این غربت پر گرگ و هراس

دارم عین ماهیا جون میکنم

خسته ام از تظاهر ایستادگی

جای دندون هزار گرگ به تنم

هر چی عشقه توی دنیا


هر چی عشقه توی دنیا من میخواستم ماله ما شه

اما تو هیچ وقت نذاشتی بینمون غصه نباشه

فکر میکردم با یه بوسه با تو همخونه می مونم

نمیدونستم نمیشه اخه بی تو نمیتونم

گله میکنم من از تو از تو که این همه بیرحمی

هزار بار مردم از عشقت تو که هیچی نمیفهمی

آغاز دوست داشتن



آری آغاز دوست داشتن است

گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیبا ست