هر چند ما را همیشه پشت همه درهای بسته
نگه داشته ای؛
اما
چه باک،
وقتی
میدانم پشت همه درها "خودت" ایستادهای!
گاهی در میزنم تند
تند و بیوققه؛ وقت تنگ است ... فقط آغوش امنت را می خواهم
...
گاهی، در می زنم، در می زنم؛ آرام و بی صدا... دلم می خواهد
آنسوی در نشسته باشی و گوش به در چسبانده باشی و من آرام نجوا کنم ... آرام ِ آرام
... تو سمیع باش, حتی بصیر هم نباش، زیر نگاه تو من لال می شوم ؛ لال ِ لال! ...
پس بیا سمیع همه زمزمه های شبانه ام باش!
قشنــــــــــــــــگ بود
ممنون عزیزم
شیوا جان این مدت هم که کمتر اومدم یکمی گرفتار بودم که امیدوارم واسه هیچکی پیش نیاد
شرمنده عزیزم
الهی
اخه فکر کردم دیگه دوسم نداری
سلام قشنگ بود
مرسی
قابل نداشت