برای این روزهای تو - برای همین امروز
همین امروز
شبیه خط موازی شبیه ِ یک تکرار
شدم درست شبیه دو نقطه ی بُردار
که a همیشه شروع من است و b پایان
و b تویی که مرا ختم کرده ای n بار
دوباره شب و دوباری که دفترم خط خورد
و واژه واژه ی شعری که روی سر آوار ــ
شد از بس این همه شب چشم روی هم نگذاشته،
مات ِ ساعت ِ این عمر مانده ام بیدار
دوباره شب شد و من در خیال تو غرقم
و تو که در بغلم مثل هر شبی انگار
دوباره فکر من اینکه چه می کنی حالا ؟
که یا مداد گرفتی به دست یا سیگار
و دود می کنی امشب گذشته را در خود؟
شبانه یاد ِ مرا می بَری به چوبه ی دار؟!!!
نه ! گفته ای که به دورم همیشه می چرخی
به روی نقطه ی نامم شبیه یک پرگار
.
تو ای خیـــــال ِ نجیبانه زل زده در من !
بیا و دست از این خیره خیره سر بردار
بیا و یا که رهایم کن از خودت، از درد
ویا درون خودم عشق را نکن انکار !
بیا بگو که تو آدم نمی شوی هرگز!!
بیا نگو که به عشقت نمی رسی اینبار
.
دوباره لای ورقــهای گیج منگم کرد
خیال خطّ موازینه ی ِ تو تا ـــ دیدار