من ایستاده بودم و چشمان خیس من
هر لحظه انتظار تو را داشت می کشید
که تو نیامدی و مرا رنگ شب گرفت
که تو نیامدی و مرا مرگ می وزید
من آرزو شدم که بیاید کسی که نیست
افسوس و درد گمشده من نمی رسید
باران گرفت ... و اتوبان خیس مرگ شد
بارن گرفت و بغض زمین را کسی ندید
این زندگی چقدر حقیره ست و بی فروغ!
وقتی تو نیستی ...تو ... تو...ای آیه امید
دلگیرم از وجود خودم بی حضور تو
دلگیرم از کسی که مرا بی تو آفرید