just kiss

just kiss

تقدیم به صاحب چشمانی که آرامش قلب من است
just kiss

just kiss

تقدیم به صاحب چشمانی که آرامش قلب من است

کوچه علی چپ



یک وقتایی بود وقتی خودتو میزدی به کوچه علی چپ , تنها بودی ..!

الان که میری میبینی .. همه جمعن ..!

"موفق باشید"


تازه دارم میفهمم "موفق باشید"های استاد آخر برگه امتحان ،


جواب همون "خسته نباشید"هاییه که وسط درس دادنش میگفتیم . . .

زیستن با این مردمان دردناک است!


درکشور من مردم بانفرت بیشتری به صحنه ی بوسیدن دوعاشق نگاه میکنند تاصحنه ی اعدام!
زیستن با این مردمان دردناک است!

خلاقانه ترین بیلبورد جهان




این بیلبورد که خلاقانه ترین بیلبورد جهان نامیده شده است، تبلیغی برای رنگ موی kolestan بوده است که در آن رنگ موی زن بر طبق طلوع و غروب آفتاب تغییر می کند.

ز گهواره تا گور


ز گهواره تا گور........سرکاریم

بالاترین سرعت توی دنیا


بالاترین سرعت توی دنیا سرعت رنگ عوض کردن آدماست‌ !!!

قصه


دیگران برای خوابیدن قصه میگویند
ما قصه ی خود را میگوییم که دیگران بیدار شوند

در این تنهاییِ یک دست



از این بالا .......

 در این تنهاییِ یک دست

چه حسی در دلم دارم ..

از این بالا ........

 در این ساکتِ تاریک

چه  نورانیست ...... خانه های شهر

چه نورانیست ... آسمان و ابر

و این بالا .. چقدر سرد است

عجب سوز و سرمائیست

در این تنهاییِ پر درد

قلب عزیز


                         قلب عزیز لطفا:

"خفه شو" ودر همه کارها دخالت نکن....همین که خون پمپاژ کنی کافیستــ ـــ

بـرخــــــیز دلمــــــــــ ! بـرخــــــیز !



مــَـــردُم چـــــــقدر حوصــــله دارنـــــد ایـن روزهــــــــا . . .



بــه سـُــــر خـــــوردن دلِ مــــَــن



روی نگــــاه یــَــــخ زده ی تـــــو هــــَـــم میـــــــــِـِـِـِ خـــــندنـد!



بـرخــــــیز دلمــــــــــ ! بـرخــــــیز !



گنـــــاه دارد پـیــــش چشـــــــــم مـــَــــردُمـــــان . . . . .

هر وقت غوره ها حلوا شدند،


من نه ایوبم نه نوح...

هر وقت غوره ها حلوا شدند،

برای من هم،

یک فاتحه بخوان

اون لحظه که گفتی


اون لحظه که گفتی:یکی بهتر از تو رو پیدا کردم یاد اون روزایی افتادم که به 100 تا بهتر از تو گفتم من بهترینو دارم...!!

شانه هایت کجاست...؟؟؟



این

روزها...!!!



پر از

بغضم...!!!

شانه هایت

کجاست...؟؟؟

دلم هوا میخواهد


دلم هوا میخواهد...کمی در سرنگ!!

راست و دروغ


راست و دروغ مهم نیست !

تـو فقط با من حرف بزن ...

چشـمانت زیرنویس می کنند !

 

قرعه ی عشق



من دلم خیلی چیزها می خواست

اما دیگر مهم نیست

قرعه کشی که تمام شد

تو به اسم کس دیگری در آمدی !

تقدیر جای خود...

اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی ....!

کابوس


خوابیدم... اما با چشم های باز...خیالت راحت باشه
هر چقدر دوست داری خیانت کن ...... میذارم پای کابوس هام.......!

فراموش کردنت کار سختی نیست


فراموش کردنت کار سختی نیست...کافیست دراز بکشم...چشمانم را ببندم...و برای همیشه بمیرم!!

اعتماد به نفس


اعتماد به نفس بعضی ها رو اگه خر داشت الان سلطان جنگل بود

تنگه ی هرمز


حالا هی بگید تنگه ی هرمز تنگه ی هرمز من یکی که پاره شدم ×!!!!!!!!

دور باش ، اما نزدیک



دور باش ، اما نزدیک ، من از نزدیک بودن های دور مى ترسم!

معلم


معلم: هرکی سوال بعدی منو جواب بده میتونه بره خونه.

شاگرد نخاله کیفشو از پنجره میندازه بیرون...
-معلم با عصبانیت: کی اون کیفو انداخت بیرون؟
من بودم آقا..خداحافظ

مگسی را کشتم



مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید
به خیالش قندم...
یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم......!
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
مگسی را کشتم ...

پس از مرگ



پس از مرگ از شخصی پرسیدند :
جوانی خود را چگونه گذراندی ؟
ندایی از عرش برآمد که :
بدبخت ایرانیه ،
ولش کنین ،
برین سراغ سوال بعدی....

دعاهایم



خدایا
گناهانم را نادیده بگیر
همانگونه که دعاهایم را نشنیده می گیری … !

آرامم....؟!



این روزها آرامم!

آنقدر که از پریدن پرنده ای غافل

ودر هیچ خیابانی گم نمی شوم

این روزها آسان تر از یاد می روم

آسان تر فراموشم می کنند

...می دانم!

اما شکایتی ندارم...

آرامم!

گله ای نیست...انتظاری نیست

اشکی نیست...بهانه ای نیست

این روزها تنها آرامم...

یک وحشی آرام!

آنقدر آرام که به جنون چندین ساله ام شک کرده ام!

می ترسم نکند مرده باشم و خودم هم ندانم...؟



انسانیت به این میگن بخونید یه کم یاد بگیرید


سالیان پیش پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد. از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه ۱۰ سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبایی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و به جای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.

دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود به جای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟». دختر پاسخ داد: «چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازایی ندارد.» پسرک گفت: «پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم»
سال ها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و به سرعت به طرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.
سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آن را درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه اش را جلب کرد. چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آن را خواند:
«بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است . . . »

آرامش


خدایا به من آرامشی اعطا فرما که نزنم دهن خیلیا رو سرویس کنم ..!

مرد ترین آدمها



مرد ترین آدمهایی که تو زندگیم دیدم اونایی بودن که بعد اشتباهشون گفتند : گه خوردم، معذرت میخوام

دل تنگ



گاهـ ـی حجـ ـم ِ دلــــتنـگی هایـ ـم
آن قــَ ـــ ـدر زیـاد میشود
که دنیــــا
با تمام ِ وسعتش
برایـَم تنگ میشود …
… دلتنــگـم…
دلتنـــــگ کسی کـــــه
گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از
حرکـت ایستـاد…
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید…
دلتنگ ِ خود َم…
خودی که مدتهــــ ــــ ــاست گم کـر د ه ام …

گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم

یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست

آسایش


اینایی که همیشه کلید دارن اما زنگ میزنن آسایش آدمو بهم میزنن همونائین که هر سری میرن حموم میگن حوله !!!!!!!

بالش بیچاره



همه مرا


به خنده های با صدا میشناسند


این بالش بیچاره


به گریه های بی صدا . . . !!!!

راز موفقیت چیست؟



راز موفقیت چیست؟ "تصمیم گیری درست".
تصمیم گیری درست از چه ناشی میشود؟ "از تجربه"
تجربه از چه بدست می آید؟ "از تصمیم گیری های غلط !!

خدایا


خدایا لطفا برو و به بعضی از آنهاییکه ایمان آورده اند یادآوری کن که تو خدا هستی نه آنها !!

تهاجم فرهنگی


یکی از نمونه های بارز تهاجم فرهنگی اینه که:سالهاست در تولید گوجه فرنگی خود کفا شدیم اما هنوز اسمش به گوجه ملی تغییر نیافته!

من بدبخت چرا نمی توانم ؟



میلیون ها و میلیاردها ادم توی این دنیا هستند

و همه شان می توانند بی تو زندگی کنند

اخر من بدبخت چرا نمی توانم ؟

قیمت ارز


با این قیمت ارز , الان یه معتاد کارتن خواب کراکی که تو جوب های نیویورک میخوابه ; می تونه با ته مونده ی جیبش تو هتل داریوش کیش زندگی کنه

میتونی ثابت کنی برات مهمم؟


پسره زنگ زده میپرسه میتونی ثابت کنی برات مهمم؟
میگم باشه فردا بیا روتو با ماژیک فسفری خط بکشم

نتیجه آکا.دمی موسیقی لری:


نتیجه آکا.دمی موسیقی لری:
برنده : جناب آقای مَندنی!!
بابک سعید.ی گفت : مَندنی .....!! تو خوت ایدونی چه کنی.. خوت ایکاره ای...تو ساخته وابیدی سی مجلس و فاتحه خونی !!!
هومن خلعتبر.ی : آقا جان!!!!! مو چند بار بگوم صداته ننداز منه اون سر گپت! آلبرده منه تمرین خو بهتر بیدی اما حالا ریدی !
خانوم گوگو.ش : ای مَندنیِ شیطون!!! ایسا بگو بینوم سی چه وسط صحنه با رها چوب بازی ایکنی ؟
مَندنی.....مو تا ایخوم یه کلمه بگوم اشک ایا منه تیام...هیچی نتروم بگوم...موفق وابوی
رها اعتماد.ی: و در آخر آقای مندنی برنده تشمال طلایی و 1000 دبه دوغ محلی

لذت بخش ترین چیز


چیزی لذت بخش تر از زدنِ بچه مهمون، دور از چش ننه باباش نیست

دیگر تنها نیستم !




                              می بینی ؟

 

 

                                         دیگر تنها نیستم !

 

 

                                                       جای تو را بغض پر کرده است ...

کانون فرهنگی آم.....


کاش یه موسسه هم بود .. به اسم " کانون فرهنگی آمیزش ( بغل چی ) ..! بعد میرفتیم هِی همدیگه رو بغل میکردیم ..! :

نشنو از نی



نشنو از نی

نی حصیری بینواست

بشنو از دل

دل حریم کبریاست

نی بسوزد خاک و خاکستر شود

دل بسوزد خانه ی دلبر شود