گاهـ
ـی حجـ ـم ِ دلــــتنـگی هایـ ـم
آن قــَ ـــ ـدر زیـاد میشود
که دنیــــا
با تمام ِ وسعتش
برایـَم تنگ میشود …
… دلتنــگـم…
دلتنـــــگ کسی کـــــه
گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از
حرکـت ایستـاد…
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید…
دلتنگ ِ خود َم…
خودی که مدتهــــ ــــ ــاست گم کـر د ه ام …
گذشت دیگر آن زمان که
فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم
یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست
اینایی که همیشه کلید دارن اما زنگ میزنن آسایش آدمو بهم میزنن همونائین که هر سری میرن حموم میگن حوله !!!!!!!
میلیون ها و میلیاردها ادم توی این دنیا هستند
و همه شان می توانند بی تو زندگی کنند
اخر من بدبخت چرا نمی توانم ؟
با این قیمت ارز , الان یه معتاد کارتن خواب کراکی که تو جوب های نیویورک میخوابه ; می تونه با ته مونده ی جیبش تو هتل داریوش کیش زندگی کنه
کاش یه موسسه هم بود .. به اسم " کانون فرهنگی آمیزش ( بغل چی ) ..! بعد میرفتیم هِی همدیگه رو بغل میکردیم ..! :
نشنو از نی
نی حصیری بینواست
بشنو از دل
دل حریم کبریاست
نی بسوزد خاک و خاکستر شود
دل بسوزد خانه ی دلبر شود
صدای
تلفن پسری را از خواب بیدار کرد...
پشت خط مادرش بود . پسر با عصبانیت
گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟
...
مادر گفت :25 سال قبل درهمین موقع شب
تو مرا از خواب بیدار کردی
... ...
فقط خواستم بگویم تولدت مبارک.
پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود
تا صبح خوابش نبرد , صبح سراغ مادرش رفت .
وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز
تلفن با شمع نیمه سوخته یافت
ولی مادر دیگر در این دنیا نبود
اینجا در قلب من حد و مرزی
برای حضور تو نیست
به من نگو که چگونه بی تو
زیستن را تمرین کنم
مگر ماهی بیرون از آب
می تواند نفس بکشد؟؟؟
مگر می شود هوا را از
زندگیم برداری و من
زنده بمانم؟؟؟
بگو معنی تمرین چیست؟؟؟
بریدن از چه چیز را تمرین کنم؟؟؟
بریدن از خودم را؟؟؟
مگه تو نگفته بودی عشقو زندگی قشنگه
ولی خب نگفته بودی که همش بی آبو رنگ
تو همیشه گفته بودی وقتی عاشق میشه انگار
دل دریا رو گرفتی تویه دستای سپیدار
مگه نرخ خوبی چنده که تو برگای برنده
تو به این راحتی سوختی مگه تو نگفته بودی
من تو در یای جنونت دل دادم به آسمونت
باد بونامو سپردم به نگاه مهربونت
گم شدم تو دل بارون با یه حال عاشقونه
تو که گفتی نمیدونی پس بگو آخ کی میدونه
مگه دوست نداشتم مگه عاشقم نبودی
مگه آخرین بهانه واسه دلم نبودی
مث گل مث یه سایه مث بی کران دریا
مث یه حس عجیبی توی صندوقچه رویا
سوال و جواب فنی از پسر و پدر
از بابا پرسیدم بچه چه جوری میاد توی شکم مامانش ؟
ب...ابا کمی فکر کرد. بعد گفت بیا بریم توی حیاط. به حیاط رفتیم.
بابا یکی از بته های گل سرخ رو نشون داد و گفت
- این بته اول یک تخم کوچیک بوده. بعد این تخم رو تو زمین کاشتیم.
بعد بهش آب دادیم و بعد از مدتی بزرگ شد و حالا شده این بته بزرگ که می بینی.
منم تخم تو رو توی شکم مامانت کاشتم و بعد تو آمدی
... - با دست کاشتی یا با بیلچه ؟
بابا کمی رنگ به رنگ شد و گفت
- با یک جور بیلچه مخصوص
- پای من آب هم دادی ؟
-آره٬ آب هم دادم
- با آب پاش دادی یا با شلنگ ؟
بابا نگاه تندی به من کرد.
چرا عصبانی شده بود ؟ ولی من باید بدونم
- با شلنگ پسرم
- بابا ٬ خودتون آب دادین یا مش رضا باغبون؟
بابا یک دفعه برگشت و یک چک زد تو گوشم و گفت
- برو گمشو پدر سوخته.
هوای تو ؛ از دود سیگارم هم مضر تر است ؛
دود سیگار به سرفهام میاندازد ؛ هوای تو به گریه ام....
از بس خوابت را دیده ام
دیگر نمی گویم “خوابم میآید
میگویم “یـــــــارم میآید” . . .
امروز که محتاجه توام جای تو خالیست
هر چند ما را همیشه پشت همه درهای بسته
نگه داشته ای؛
اما
چه باک،
وقتی
میدانم پشت همه درها "خودت" ایستادهای!
گاهی در میزنم تند
تند و بیوققه؛ وقت تنگ است ... فقط آغوش امنت را می خواهم
...
گاهی، در می زنم، در می زنم؛ آرام و بی صدا... دلم می خواهد
آنسوی در نشسته باشی و گوش به در چسبانده باشی و من آرام نجوا کنم ... آرام ِ آرام
... تو سمیع باش, حتی بصیر هم نباش، زیر نگاه تو من لال می شوم ؛ لال ِ لال! ...
پس بیا سمیع همه زمزمه های شبانه ام باش!
گاه
آنچنان مشتاق دیدنت میشوم،
که دربست میگیرم تا "تو"!
آخرین گلبرگ :
می مانی
می روی
می مانی
و تــو رفتی !!
آرزوی قشنگی ست؛
داشتن
ردّپای تو، کنار ردّپای من
بر
دشت سپید پوشیده شده از برف؛
اما
هنوز نه برف آمده، نه تو...
مسافری خسته که از راهی دور می آمد ،
به درختی رسید و تصمیم گرفت که در
سایه آن قدری اسـتراحت کند غافـل از این که آن درخت جـادویی
بود ،
درختیکه می توانست آن چه که بر دلش می گذرد برآورده سازد...!
وقتی مسافر روی زمین سخت نشست
با خودش فکر کرد که چه خوب می شد اگـر تخت خواب نـرمی در آن جا
بود و او می تـوانست قـدری روی آن بیارامد.
فـوراً تختی که آرزویـش را کرده بود در کنـارش پدیـدار شـد !!!
مسافر با خود گفت : چقدر گـرسـنه هستم. کاش غذای لذیـذی داشتم...
ناگهان میـزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیـر در برابرش
آشـکار شد.
پس مـرد با خوشحالی خورد و نوشید...
بعـد از سیر شدن ،
کمی سـرش گیج رفت و پلـک هایش به خاطـر خستگی و غذایی که خورده
بود سنگین شدند.
خودش را روی آن تخت رهـا کرد
و در حالـی که به اتفـاق های شـگفت انگیـز آن روز عجیب فکـر می
کرد
با خودش گفت :
قدری می خوابم. ولی اگر یک ببر گرسنه از این جا بگـذرد چه؟
و ناگهان ببـری ظاهـر شـد و او را درید...
هر یک از ما در درون خود درختی جادویی داریم که منتظر سفارش
هایی از جانب ماست.
ولی باید حواسـمان باشد ،
چون این درخت افکار منفی ، ترس ها ، و نگرانی ها را نیز تحقق
می بخشد.
بنابر این مراقب آن چه که به آن می اندیشید باشید...
خاطرات یک
آمریکایی و یک ایرانی از درس خواندن:
... آمریکایی: روز اول با خوشحالی به همراه پدر و مادرم
رفتم مدرسه و دوستای جدید پیدا کردم! تمام دوره ابتدایی رو با معدل خوب قبول شدم.
دوره راهمنایی مدرسه رو وقتی شروع کردم روحیم بهتر بود با دوستامون هر روز می رفتیم
گردش.دوره دبیرستان دیگه دنیا ماله من بود هرشب پارتی و س.. و مشروب بود تا اینکه
رفتم دانشگاه و فهمیدم که من از عشق و حال چیزی نفهمیدم. من هم...... عشق و حال کردم
هم الان دکترم.
ایرانی: یادمه روزه اول مادرم منو رو آسفالت می کشید که
ببره مدرسه. وقتی رفتم مدرسه و آدماشو دیدم تا سه روز گریه می کردم. دوره ابتدایی
رو به زوره کتک گذروندم.
راهنمایی که رفتم روحیم گه بود.همه به هم فحش خار مادر می
دادن منم یاد گرفتمو تو زندگیم به کار گرفتم. دوره دبیرستان همش تو کفه مهمونیو
س...و مشروب گذشت. تو اون سن فهمیدم دستم می تونه برام یه دوست دختر خوب باشه.
وقتی رفتم دانشگاه تازه فهمیدم این همه که دهنم سرویس شده همش تمرین بوده که اینجا
کو...م پاره بشه.
درسته عشق و حال نکردم ولی مدرکه مهندسیمو گرفتمو الانم تو
آژانسه آبرومندی کار
می کنم
کاش یادت نرود
روی آن نقطه بیرنگ بزرگ
بین بی باوری آدم ها
یک نفر می خواهد
با تو تنها باشد
نکند کنج هیاهو بروم از یادت ...
وصیت نامه
مرا در روز بارانی دفن کنید تا آتش قلبم خاموش گردد
و
در طابوتی بگذارید از چوب تا بدانند عشق من مانند چوب خاکستر شد .
دستهایم را روی سینه ام قرار دهید تا بدانند همیشه دوست داشتم کسی را در آغوش بگیرم.
چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند همیشه چشم انتظار بودم .
صورتم را رو به غروب آفتاب بگذارید تا بدانند عشق من غروب کرده و زندگی ام تمام شده....
پیشتاز
اشکین
بهرام
بیداد
هیچکس
تهی
ساسی مانکن
مسعود سعیدی
بیباک
پیشرو
رضایا
تتلو
یاس