در قلبم شوری از عشق برپا است
چقدر تا لحظه ی دیدار مانده؟
چند ساعت تا رسیدن به او؟
چند نفس تا دیدنش تا شنیدن صدایش تا نفس کشیدنش
لحضات چقدر کند می گذرند
دلم میخواد با تمام قوا زمان را به جلو هل بدم
زمین را بگیرم و بر روی نوک انگشتانم بچرخانم
رو به خورشید
رو به رسیدن
دنیا رو زیر و رو کنم
فریاد بکشم
بخندم
دستهای بهار را بگیرم
و
پاییز را تا پس کوچه های غربت عقب بزنم
دلم می خواد....
سلام
ممنون از همدردی
راسی کاش اینایی که گفتی همه قابل انجام بودن
کاش میشد پاییزه زندگیمون و بفرستیم به درک
ممنون بای
موفق باشی
سلام
خواهش میکنم
خیلی قشنگ بود!
از خودت گفتی؟
میسی عزیزم
سلام دوست خوبم مرسی که به غمکده تنهاییای من سر زدی
خیلی خوشحالم که حداقل تو دنیا تنها نیستم
منم لینکت کردم
خدا بهم کمک کنه
بازم به دیدنم بیا
سلام بر شما
چشم حتما
یه شب شد هزار شب که دل غنچه ی ما قرار بوده وا شه




تو نیستی که دنیا به سازم نرقصه به کامم نباشه
چقد منتظر شم که شاید از این عشق سراغی بگیری
کجا کی کدوم روز منو با تمام دلت می پذیری
حداقل می دونم که اونم تو همین دنیاس و نفس می کشه
الهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
قشن بود میسی عزیز
موفق باشییی
ممنون از حضور گرمتون
دلِ منم می خـــــــــــــــــواد
الهــــــــــــــــــــــــــــــی